تماس |
تماس |
جستجو |
درباره |
حکایتها |
صفحه اول |
|
ما مالک چه چیزی هستیم؟ مردی در حال مرگ بود. وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید. خدا: «وقت رفتنه!» مرد: «به این زودی؟ من نقشههای زیادی داشتم!» خدا: «متأسفم، ولی وقت رفتنه.» مرد: «در جعبهات چی دارید؟» خدا: «متعلقات تو را.» مرد: «متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛ لباسهام، پولهام و ...» خدا: «آنها دیگر مال تو نیستند، آنها متعلق به زمین هستند.» مرد: «خاطراتم چی؟» خدا: «آنها متعلق به زمان هستند.» مرد: «خانواده و دوستهایم؟» خدا: «نه، آنها موقتی بودند.» مرد: «پس وسایل داخل جعبه حتماً تن و بدنم هستند!» خدا: «نه، آنها متعلق به گرد و غبار هستند.» مرد: «پس مطمئناً روحم است!» خدا: «اشتباه میکنی، روح تو متعلق به من است.» مرد با اشک در چشمهایش و با ترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و دید خالی است! مرد دلشکسته گفت: «من هرگز چیزی نداشتم؟» خدا : «درسته. تو مالک هیچ چیز نبودی!» مرد: «پس من چی داشتم؟» خدا: «لحظات زندگی مال تو بود. هر لحظه که زندگی کردی مال تو بود.»
|