لیوان قاشق آب نمک
خدا در همه جا
پدری پسرش را برای تعلیمات مذهبی به صومعه‌ای فرستاد. پس از چند سال که پسر به روستای خود بازگشته بود، روزی پدرش از او پرسید: «پس از این همه تعلیمات مذهبی، آیا می‌توانی بگویی چگونه می‌توان درک کرد که خدا در همه چیز وجود دارد؟»
پسر شروع کرد به نقل از متون کتاب مقدس، اما پدرش گفت: «این‌هایی که می‌گویی خیلی پیچیده است، راه ساده‌تری نمی‌دانی؟»
پسر گفت: «پدر من فرد دانشمندی هستم و برای توضیح هر چیزی باید از آموخته‌هایم استفاده کنم.»
پدر آهی کشید و گفت: «من تو را به صومعه فرستادم و فقط پولم را هدر دادم.»
پدر دست پسر را گرفت و او را به آشپزخانه برد. ظرفی را پر از آب کرد و در آن مقداری نمک ریخت. از پسر پرسید که آیا نمک را در آب می بیند؟ پسر هم گفت که بله، نمک‌ها ته ظرف جمع شده است. سپس پدر قاشقی برداشت و آب را هم زد تا نمک‌ها در آب حل شدند. از پسر پرسید: «نمک‌ها را می‌بینی؟»
پسر گفت: «نه، دیگر دیده نمی‌شوند!»
پدر گفت: «کمی از آب بچش.»
پسر گفت: «شور است.»
پدر گفت: «سال‌ها درس خواندی و نمی‌توانی خیلی ساده توضیح بدهی خدا در همه چیز وجود دارد. من ظرف آبی برداشتم و اسم خدا را گذاشتم نمک، و به راحتی این را توضیح دادم که خدا چگونه رد همه چیز وجود دارد طوری که یک بی‌سواد هم بفهمد. پسرم دانشی که تو را از مردم دور می‌کند کنار بگذار و به دنبال دانشی برو که تو را به مردم نزدیک کند.»

مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن‌ها بزرگ شد. در تمام زندگیش، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند، برای پیدا کردن کرم ها و ح... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: کدام بزرگتر است 2 یا 4؟

نطرات کاربران:



1

سلام
شاید مصداق این داستان را بتوان تحصیل کرده های امروز را عنوان کرد که با مردم سر و کار دارند و مشکلات آنها را با وعظ و کتاب و دفتر میخواهند برطرف کنند نه با آنچه وجود دارد .


2

سلام
این داستان واقعیت زندگی انسان است بجای آنکه هر چیزی را آنقدر بزرگ جلوه بدیم که دیگران بدون فهمیدن آن از کنارش بگذرندطوری بیان کنیم که دیگران مشتاق به شنیدن ودانستن بیشتر درباره ی آن موضوع باشندوعمیقاآن را احساس کنند.


3

این تفاوت فهمیدن است و درس خواندن، و یا حتی مطلق خواندن


4

حکایت بظاهر قشنگ ولی عوام‌فریبانه است.


5

خیلی آموزنده و واقعی است . کسی می تواند به زبان ساده مطلبی را بیان کند که خودش به خوبی آموخته باشد و در ذهنش پرورانده باشد .


6

دوستان نظرات متفاوتی دادند اما از این نکته غافل بودند که:
پدر پسر که با تصمیم اشتباهش بخشی از عمر پسرش را هدر داده بود ، بجای سرزنش خود ، دست به سوال و انتفاد از پسر زده و ناراحت اتلاف پول خود است. معلوم است که پدر مبنای فکری درستی ندارد و بیشتر به دنبال اظهار فضل است.
بیچاره پسرک!


7

سلام
لااقل باید گفت در بیان داستان عجله شده است و مقدمات نتیجه گیری نهایی مطلب خوب چیده نشده است.
بعبارتی مفهومی زیبا اما با پرداختی ضعیف، حیف شده است.
بهتر است گوینده بیشتر تمرین کند.
موفق باشید


8

ضرغام:این یک واقعیت است که پدراین پسرآموزش داده.جالب بود.مرسی


9

در تمام مسایل همینطور هست وقتی بخوایم چیزی رو به کسی تفهیم کنیم باید از زاویه دید خودش به موضوع نگاه کنیم و طوری موضوع رو مطرح نکنیم که فرد احساس کم بودن و فاصله زیاد فکری از ما داشته باشه وگرده یا زده میشه یا به غرورش بر میخوره و مقاومت میکنه و نمیپذیره


10

به نظرم کار پدر یک تشبیه صرف بوده است و لاغیر ،در حالی که به نظر میرسد هدف وی اثبات وجود خداوند در همه چیز بوده باشد!!! که با این توضیح ایشان نتوانسته بودند به خوبی از عهده این کار برآیند!داستان ضعیف است.


11

داستان قشنگی بوددر مفاهیم قرآنی ما مسلمانان، حضور خدا هم با عقل و هم با چشم دل احساس می شود و پیوسته تاکید می شود که خدا در همه جا هست و بر همه امور ناظر است و تاکید می کند که حضور او را هم باید فهمید و هم حس کرد


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات